مروری بر فیلم خائن کشی و شخصیت مهدی بلیغ آل کاپون ایران
واکاوی یک تراژدی / نابغه ای در لجنزار
جمعه 22 دي 1402 - 00:50:03
خبری صبح ملت
|
|
واکاوی یک تراژدی.....
*نابغه ای در لجنزار!!!*
دکتر سیدمحمد علوی
آرسن لوپن! آل کاپون! سوپرمن ! وطن پرست! خوش تیپ و شیک پوش! امروزی ومدرن!! غیرتی ومتعصب! جنایتکار بیرحم!قاچاقچی! مرد هزار چهره! مشاور حقوقی! باسواد ومسلط به زبانهای زنده دنیا! طراح وزیرک! سلطان خلافکاری! نارفیق کش! .....و دهها لقب دیگر..... راستش همه بود وهیچ نبود...او فقط بیچاره بود....قربانی بود... قربانی فقر بود...فقر در همه ابعادش.....قربانی شرایط حاکم بر اجتماع با پیش زمینه ذاتی....
او از عجایب دوران اختناق رژیم استبداد پهلوی بود که در سالهای ابتدایی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بحکم شیخ صادق خلخالی به جرم مفسد فی الارض و فروش چند کیلو مواد مخدر و قتل نفس اعدام شد...
جرم هایی که پیش از آن در سایه ی رشوه و زیرکی و آشنایی با قوانین دادرسی وبهره گیری از وکلای زبردست از زیر تیغ قانونِ آلودهِ به فساد در رفته بود..... اعتراف به قتل کرد تا به نسبت جرم تولید هروئین در زندان که حکمش مرگ بود مشمول جرمی کمتر برای رهایی از جرمی سنگین تر، گردد.
*********
مسعود کیمیایی سینماگر توانمند ایران با دوجینی از هنرپیشگان مطرح: مهران مدیری، امیر آقایی، سام درخشانی، پانته آ بهرامی، نرگس محمدی.... و....پولاد کیمیایی، فیلمی میسازد قابل تامل.....خائن کشی....
در آن فیلم می بینیم ، گروهی قصد دزدی از بانک ملی را دارند...
مهدی، شاهرخ، گیو، اطلس و ..... دزدانِ ظاهریِ بانک هستند. اما این پول را برای خرید اوراق قرضه ملی به جهت مساعدت دکتر محمد مصدق میخواهند. نخست وزیر قانونی ومردمی کشور که در اثر تحریم ها وفشارهای داخل وخارج درتنگنای مالی است.... مصدق بر سر این مسئله اصرار میورزد که نفت ایران باید ملی شود......
از سویی مهدی، سرکردهٔ این گروه دلباخته زنی است اما در درگیریهایی که در جلوی بانک با پلیس بالا میگیرد در حالی که تیر خورده و زخمی شده است، به دام پلیس گرفتار و نهایتا به زندان می افتد …حال آنکه بقیه ی سارقین فرار می کنند.
دوتن از دوستانش نه فقط به سراغش نمی روند و حتی در زندان سری هم به او نمی زنند، داروندارش را بالا می کشند و حتی زنش را.... راهی فاحشه خانه می کنند.. مهدی از زندان که بیرون می آید می رود بسراغ یکی از خائنین......وانتقامی وحشتناک می گیرد ...وی را می کشد وجسدش را می سوزاند.....
**********
شاید گروهی خرده بگیرند با این داستان توهین به مصدق می شود...و کار بزرگ او زیر سئوال می رود؟!
حاشا که دامن امیر کبیر معاصر پاکتر از این وصله هاست..... اول این که ساحتِ مصدق از این ماجرا پاک و دوم این که مصدق دولتمردی ملی و مردمی بود ودر آن زمان تمامی مردم بجز قلیلی از کودتا گران و اعوان وانصار سلطنت، همه به او عشق می ورزیدند و به او اعتماد داشتند حتی مردم فقیر وبی سواد و بعضا خلافکار....مثل فواحش وعرق خوران وخلافکارانی که در ایام دهه عاشورا دست از خلاف می کشند....
و......مهدی کسی نیست جز آرسنِ لوپنِ ایران....همان که همه چی بود وهیچی نبود.....هم او که در سایه ی فساد حاکم بر دادگستری رژیم استبدادی با رشوه به سرایدار و ماموران قضایی و امنیتی و حفاظت واطلاعات و اسناد رسمی آنروز وجعل و هزار کوفت و زهر مار کاخ دادگستری را در روز روشن و در دفتر وزیر دادگستری باصحنه سازی می فروشد و در دفتر اسناد رسمی (قلابی) ثبت می کند....و پول را به جیب می زند و بلافاصله از کشور خارج شده و به مصر فرار می کند....
طراحی او برای صحنه سازی عجیب ،ماهرانه وهمه جانبه بوده وماجرایی خواندنی دارد و بیشتر به فیلمهای هالیودی شبیه است....غیر قابل تصور...اما واقعیت دارد.....
مهدی بلیغ هنگامی که کشور گرفتار حواشی کودتای 28مرداد بود،برای انجام بزرگترین کلاهبرداری دنبال سوژه بود ، که در مقابل سفارت انگلیس سوژه را شکار کرد؛ دو تاجر آمریکایی (البته برخی گفتهاند دو تاجر عرب) که به دنبال خرید یک هتل در ایران بودند. او آنها را به دفتر قلابی اش که در خیابان گیشا بود دعوت کرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد. این ساختمان، کاخ دادگستری بود که در خیابان خیام قرار داشت...... قرار بازدید از کاخ برای فردای آن روز گذاشته شد و همان روز عصر به آنجا رفت و با ارتباطاتی که اشاره رفت دفتر کار وزیر و محل را برای نقشه خود آماده کرد.....فردای آن روز قبل از آمدن مشتریها، 200 جفت دمپایی پلاستیکی تهیه کرد و جلوی در اتاقهای کاخ که یک ساختمان اداری محسوب میشد و در آن ساعت خالی بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر شکارهایش شد. خریداران سر وقت آمدند و او به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتی مشتریها درخواست دیدن داخل اتاقها را داشتند، به بهانه زمان استراحت مسافران و با نشان دادن دمپاییها و چرب زبانی و با تسلطی که به زبان ومذاکره داشت آنها را قانع کرد.
مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500هزار تومان به او پیش پرداخت دادند و خوشحال از این معامله پرسود، طبق قرار برای تحویل ساختمان 10 روز دیگر مراجعه کردند. اما ..... بعد فهمیدند چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته است. مهدی بلیغ همان روزِ معامله، به کشور مصر فرار کرده بود. مسعود بهنود روزنامه نگار در مورد مهدی بلیغ میگوید" او اهل مطالعه و خواندن بود و به قوانین قضایی و دادرسی تسط کامل داشت و به زندانیها مشاوره میداد و وکیلشان میشد و از این راه درآمد داشت. ا و در زندان قصر با زندانیهای تبهکار همنشین نمیشد و برای خودش پرستیژ و مرتبه دیگری قائل بود و میگفت جرم من کشتن یک "نارفیق" بوده و با بقیه جرمها فرق دارد و بیشتر ترجیح میداد با زندانیهای سیاسی و جرایم دیگر همنشین باشد....... با وقوع انقلاب از زندان آزاد شد و در خیابان امیریه جنوبی تهران ساکن شد..." بله از زندان آزاد شد اما از زندان نفس آزاد نشد.... عاقبت بخیر نشد.....دوباره به خلاف و این بار تهیه و تولید وفروش مواد مخدر ومعتاد کردن جوانان کشور.... واین بار سروکارش در عدلیه با شیخ صادق خلخالی افتاد....سرانجام به اتفاق شش قاچاقچی دیگر به جوخه اعدام سپرده شد.....
مهدی بلیغ در فقر و تنگدستی به دنیا آمد. فقری گسترده وهمه جانبه.... مدرسه را هرچند شاگرد اول کلاس بود برای همین نداری، رها کرد و به خلافکاری کشیده شد.از زندان که آزاد شد راحت طلبی و پول باد آورده بیشتر به مذاقش خوش بود.....
هر چند جامعه نیز بی تقصیر نبود...هر چند سیستم جدید مدیریت کشور برای رهاشدگان از زندان برنامه نداشت و هنوز هم ندارد...
خودش گفته بود زندگی سختی داشتم..همه چیز بعد از انقلاب عوض شده بود و دوستان یا رفته بودند و یا از من گریزان و پنهان.... هیچکس با آگاهی به سابقه من کاری بمن نمی داد....
شاید اگر چرخ زندگی بر پاشنه دیگری می چرخید او با نبوغ وتوانمندی وهوش سرشاری که داشت یکی از نوابغ وخلاقان وچهره های ماندگار ومثبت ومولد جامعه خود می شد..... ولی افسوس.... او در لجنزار متولد شد، لجنزارِ فقر و بی چیزی.... درلجنزار رشد کرد ودر لجن فرو رفت وخفه شد.....
از او که گذشت مواظب مهدی های دیگر باشیم....
.18.دیماه 402
توضیحات:
خائنکشی فیلمی ایرانی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی و تهیهکنندگی علی اوجی محصول سال 1400 است. در این مجموعه قسمتی از زندگی مهدی بلیغ، سارق و کلاهبردار ایرانی، به تصویر کشیده میشود و به نهضت ملیشدن نفت در سال 1329 میپردازد. خائنکشی در 20 بهمن 1400 در چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد.
این مجموعه از هفتهٔ نخست شهریور 1402 در قالب مجموعه کوتاه چهار قسمتی از طریق نماوا پخش شد و سپس در سینما اکران خواهد شد.
به گزارش مصطفی قاسمیان در روزنامهٔ خراسان که در افتتاحیهٔ فیلم در سینماهای مشهد حضور داشت، درام و فیلمنامهٔ خائنکشی ضعفهایی داشت و با واکنش منفی تماشاگران در سالن سینما مواجه شد. این روزنامهنگار از شخصیتپردازی و صحت تاریخی فیلم نیز انتقاد کرد.
ویرایش و تنظیم /مریم مفتوح
http://dezfoolnews.ir/fa/News/117799/واکاوی-یک-تراژدی-نابغه-ای-در-لجنزار
|