آخرین مطالب

افسانه عیدی وزری قسمت دوم

افسانه عیدی وزری قسمت دوم فرهنگی - اجتماعی

افسانه عیدی وزری قسمت دوم

  بزرگنمایی:
(( افسانه‌ی زری و عیدی )) نویسنده :سینا مقدم نیا - ویراستاری - سرکار خانم عروه و مهندس علی رشنو - باهمکاری عبدالامیر مقدم نیا - استادنقاشی :استاد فرحی نیا این داستان زیبا وفرهنگی در ده قسمت بصورت اختصاصی از پایگاه خبری دزفول نیوز پخش ومنتشر می شود هرگونه تقلید واقتباس بدون هماهنگی پیگرد قانونی بدنبال خواهدداشت هر هفته فقط روزهای فرد وجمعه همه قسمت های پخش شده دوباره انتشار خواهد یافت کپی اثر در شبکه ها ی مجازی فقط با ذکر منبع ونام نویسنده بلا مانع خواهد بود .باتوجه به ساختار داستان وداشتن واژه های محلی حتما واژه نامه داستان توجه کنید . آخر هر قسمت لغت نامه یا پاورقی داستان توجه فرمایید هرگونه نقد را بادل وجان پذیرا هستیم

در این دنیای زیبا و اسرار آمیز زن و شوهری جوان، تازه به خانه بخت پا گذاشته، کنار یکدیگر زندگی مشترک و بی آلایشی را آغاز کرده بودند و همچون مرغان عاشقِ وابسته به هم، پیوندی ناگسستنی بر قاعده و قانون عاشقی، برقرار ساخته بودند. مرد این خانه‌ی پر مهر و صفا "مَنْدَل"(47) و همسر مهربان و عزیز وی "فاش گل"(48) نام داشت. آنچه این زوج را نسبت به سایر شخصیت های هم تراز در جامعه‌ی زیستی شان برتری می بخشید، رضایت مندی بر داشته هایشان بود؛ به کمترین ارزش بر خان نعمت زندگی خود قانع و مباهات می کردند و نسبت به سایر افراد که پایین تر یا برتر ازایشان نشانه ها داشتند، هرگز مغرور یا خود کم بین نبودند! رشک، حسد، برتری طلبی و زیاده خواهی در خانه‌ی دلشان راه به جایی نداشت. دنیا در اندیشه ایشان طبق طبق مهر، الفت و بخشندگی بود و نسبت به خود و سایر افراد دور و بر خویش دل نوازانی بودند آشکار.

"اُسا مَنْدَل" استادکاری قابل و در معماری و بنایی برای خود صاحب نام بود و نشان و دارای اعتباری. جوانی پر حرارت که هنوز بیش از بیست و چهار بهار از عمر شریفش را پشت سر نگذاشته بود. خمیر مایه وجود "اُسا مَنْدَل" جنب و جوش و خستگی ناپذیری بود. بر سیمای مردانه اش لبخند نقش و نگاری ابدی حکاکی کرده بود، گویی اخم و تخم بر سیمای وجودش، غریب و نا آشنا است! چهره‌ ی عبوس در فرهنگ و منش رفتاری وی معنا و مفهومی نداشت! شدت کار و سختی شغل بر وی مستولی نمی شد و این خصیصه بر خلاف جامعه ی معماران شهر و دیار او وجه تمایز این استاد پرتوان محسوب می شد که نسبت به دیگر استاد کاران هم رشته اش در بنایی، او را انگشت نشان کرده بود. خوی خوش اخلاقی و کنش های رفتاریش با "فاش گل" همسر زیبا روی و پری چهره اش مثال زدنی بود. "مَنْدَل" هر از چند گاهی همسرش را به القابی مشحون از عشق، مملو از دلدادگی و مهر و محبت صدا می زد. وسط حیاط خانه می ایستاد و رو به ایوان بزرگ شدادی(49) بلند بلند ندا سر می داد: "ماه پیکر" ، "گیسو گلاب" ، "روبخیر"، "رنگینه" ، "تاج گل" ، "ابرو کمان" ، "گل طلا" ، "همش طلا". این اواخر که خداوند بعد از دو دختر نگین فام، به وی پسری عطا کرده بود، دم به دم برای همسرش با صدای خوش گوشه های شوشتری می خواند و آواز و ترانه های مستانه سر می داد. گاه دشتی می خواند، گاه به دستگاه همایون می پرید، مجددا می زد روی لحن شور و برای خنده هم که شده وسط آواز "مار رضایی"(50) سر می داد. همین که از محل کار به منزل برمی گشت، ابزار کار بدست، وسط حیاط می ایستاد و می رقصید، بیل را در دستان می چرخاند و می رقصید، کفه‌ی بیل را زیر بغل گرفته ادا اطوارِ تار زدن در می آورد و با دهان خود بصورت خنده دار صدای تار را تقلید می کرد. او هرگز از اینکه در و همسایه صدایش را بشنوند یا از پشت بام وی را به نظاره بنشینند، ابایی نداشت! فریاد می زد: "همش طلا" ، "همش طلا" ، طلا، طلا کجایی؟ القاب با مسمایی نبود که در وصف همسر خود بکار ببندد و شنونده با شنیدن این نوع کلمات پی به مُحَسَناتِ همسرش نبرد و به اندیشیدن فرو نرود! کنش های رفتاری و عاشق پیشگی این زوج زبان زد اهل محل شده بود، آنان از چنان لطافت رفتاری نسبت به هم برخوردار بودند که خوی حسادت در قشر زنان در و همسایه، غلغله ای به جان حسودان انداخته بود. "اسامَنْدَل" ابایی در مهرورزیدن و ابراز عشق و علاقه و بر ملا کردن تمایلات درونی خود نسبت به "فاش گل" نداشت! و از اینکه سروده ای در وصف جمال همسر خود بسراید و طنین آواز خود را بلند نماید هرگز مماشات نمی کرد! گاهی زیر لب زمزمه می کرد: بیو عزیزم تا ریت بینم  دلم مخو کنارت نشینم گل عناری، فاش بهاری  پاها بِلُولِی، داغت نبینم(51) وقتی مَنْدَل به وجد می آمد، می خواند: فاش گُلم عرونه ، قشنگ دلبرونه  نه چک زمه نه چونه، فاشَ اُوُرْمَه خونه(52) طعنه زنان که در خود تاب و توان نداشتند صبر از کف به در برده، به گوشه کنایه های طعن آمیز رفتارهای ناخرسند از خود بروز می دادند و "اسا مَنْدَل" را به نقد گرفته و عیب و عار می کردند که چگونه این چنین در ابراز خصایص به یک ضعیفه شرم نمی کند! "مَنْدَل" سگرمه هایش در هم پیچانده نهیب بر می آورد: حجب و حیا! به چه منظور؟ از اینکه تمام تاب و توان من، همه هستی وجودم "فاش گل" است؟  ثمره ی وجودم، همین زیبا روی، همین نیکو ترین زن عالم هستی است؟ مگر کدامینِ شما به پای خصایص رفتاری و اخلاقی وی می رسد؟ ازمجموعه ی کمالات و محسنات که در فاش سراغ دارید، کدامین شما در وجود خود ذره ای یافت می کنید؟ "مندل" هرگز در ابراز مهر و محبت نسبت به همسر و فرزندانش کوتاهی نمی کرد! نعوذ بلا، گویی "فاش گل" برای او خدای نیکویی است! در ستایش، "فاش گل" را آنگونه مورد خطاب قرار می داد که گویی وقت آشنایی ایشان همین چند ایام پیشین بوده و زمانی چندان طولانی به درازا نکشیده است!  "فاش گل" زنی جوان و در اوج زیبایی بود! چون گل، تر و تازه که انگاری همین صبح شکفته است! هر روز بر جمال رویش و حُسن صورتش نگینی و گوهری افزوده می شد؛ رنگ و رخسارش صورتی، چون قطراتِ شبنم نشسته بر برگ گل می درخشید. سه فرزند، سه کله قند داشت، دو دختر به نام "جواهر" و "دوردون"(53) و پسری قند و عسل، "کاکلی پرپا"(54) که نامش"عیدی" بود و به تازگی از خدا "عیدی" گرفته بود.  "عیدی" نو گل تازه شگفته، گل همیشه بهار، تاج سرسرای منزل "مَنْدَل" تازه چشم به دنیا گشوده بود! با تولد این پسر که چهره اش نشان از خورشید و پیشانی چون ماه داشت، شور و شعف در خانه مَندَل لانه کرده بود. در وقت "ختنه کنون"(55) در خانه "مَنْدَل" جشن و شادی بر پا شد و محله‌ی حیدرخانه سه روز و سه شب به سرور و پای کوبی سور خوران داشت! حلوا پزون بود و نون چربی(56) و رقص و شادی. دخترکان دامن دامن شکر پنیر و پسران بازی گوش، مشت مشت نقل و نبات و دیری(57) هدیه می گرفتند. "مَنْدَل" تمام کارگران خود را به سنتی نیکو "خلعتونه"(58)، پارچه‌ ای نفیس و گیوه آجدار تحفه ارزانی داشت و همسایگان را به خان نعمت بر سفره خویش سور فراوان بخشید. یک وقت "ناصر فلوت زن"، وقتی دیگر "ملا بارون داره زن" ، و روزی دیگر "گلبتون داره زن" بودند که در خانه "مَنْدَل" چنان آواز خوانی به ساز فلوت و داره برپای می کردند که هر کس ندانسته، تصور می کرد مجلس عروسی است و بی برونِ بر پا شده است.  "مَنْدَل"، حالا جوان بیست و هشت ساله ای بود که غیرت و جوانمردی از سیمای مردانه اش می بارید و با چهره ای نیکو، به میمنت و مبارکی، دل شاد بود. رزق و روزی بر خان نعمتِ خانه ای که عیدی در این چند سال از بستگان به عاریه امانت گرفته بود از در و دیوار تراوش و هر روز فزونی داشت! به گونه ای که حیرت و حسدِ حسودان را در بر داشت و مندل از تحمل نگاه معنا دار حسودان نا آسوده خاطر شده بود و با افکاری پریشان به احوالات مریض افرادی که در همه جا نحاست ایشان جز فتنه، ثمری در پی نداشت می اندیشید. گویی از آسمان خدا پی در پی برای "مَنْدَل" به واسطه ی کار و تلاش، عنایتی ویژه می رسید و بر سفره خانه اش، نعمت واسعه و برکت چون آب رودخانه زلال بود و روان! اما این سعادت، جز به منش رفتار، صفا و صمیمیت در اخلاق و مردم داری مَنْدَل، چهره ی گشاده، دستِ دهنده، امید به روزی رسان و خیرخواهی بر همگان چیز دیگری نبود. "مَنْدَل" برای همه صفا و صمیمیت می طلبید و کار و پیشه و رزق و روزی را بر همگان درخواست داشت، در محله‌ی حیدرخانه فتوت او نشانه های بسیار آشکار داشت. او یاری رسان پنهان بر بسیاری از افراد بود. همین چند وقت پیش آبرو داری کرده و نگذاشته بود گزمه های حاکم شهر "کَلِی مانده بقال" را به نپرداختن مالیات خفیف و خار کنند! کمتر جوان عزبی پیدا می شد که به او روی اندازد و "مندل" در فراش زندگی دست گیرش نباشد و به ثمره ی کار و تلاش او را مشغول نسازد. و چه زیبا، دختر پا به سن گذاشته ی همسایه را در رساندن به خانه بخت، پدری کرده بود، آن هنگام که "گلابتون" از نعمت پدری، بی بهره بود. "جواهر" ، "دُور دُون" و "عیدی" در دامان پر مهر و لبریز از عطوفت "فاش گل" رشد و نمو می کردند و روز به روز بر درخت قد و قامت سرو نشانشان بالندگی فزونی می گرفت. زندگی به خوشی و کامروایی در چرخش روزگاران می گذشت و خورشید بر طلوع و غروب خود ایام به فرح سپری می نمود. □ روزی از روزگاران "مار خِتال(59) -"صدف خانم"، همسایه کناری رو به "مارِ دختربس - خاور خانم" کرد و گفت: هیچ دقت کردی قریب به ده، دوازده سالی از پیوند "فاش گل" با "مَنْدَل" می گذره اما هیچ بر چهره این دو تغییری از گذر سن و سال مشاهده نمی شه! برای تو عجیب نیست! انگار نه انگار "فاش گل" سه شکم زائیده! چهره اش هنوز شبیه دختر هفده ساله است! تو رو خدا دقت کرده ای، می بینی اصلاً شکم ندارد؟ قد و قواره همان است که بوده "مری"(60) اصلا او نبوده که بچه آورده! هر روز شِکفته تر می شه! نه که فکر کنی حسودم هان! اصلا و ابداً، اصلاً به من چه، ولی فکر می کنم سر و سِری، رمز و رازی در کارشان باشه. شاید دعایی، طلسمی، جادو و جمبلی در کارشان باشه! خود "مَنْدَل" انگاری همان جوان پانزده سال پیش است! استخوانش محکم، قد کشیده! اصلا جمالش را خوب نگاه کن تا خودت خوب متوجه بشی! انگاری تازه از اتاق زفاف بیرون زده است. از کار و کاسبی اش که نگو و نپرس، یادته زمانی که به محله ی ما آمدن هیچ نداشتن؟ اما چطوری کار و بار مَنْدَل گرفت! چپ و راست، مردم شهر و اطراف برای ساخت خونه هاشون به او مراجعه می کنن! کسی نیست به این خلایق بگوید دیگه توی این شهر بنّا نبود مگر این اُسا؟ البته خوب ماشاالله کار برای همه هست، اما نمی دونم چرا "سلطون اِشْتُو"(61) - مرد خونه ی ما کار و کاسبی براش فراهم نیست! انگاری کار و کاسبی برای او گره ای قفل زده است. شب و روز پی کار است، اما بخور و نمیری بیش روزی نداریم! خواهر، غلط نکنم سر و سِری با جن و پری دارن، نظر کرده ی از ما بهترونن! "خاور" سری تکان داد و مُهر تایید بر گفته های "صدف" زد و گفت: زن بگو خجالت هم خوب چیزیه! دو دختر داری هر روز دایره زنگی به دست می گیری و سر شب برای "مَنْدَل" شعر می خوانی و داره می زنی که چی؟ هر کاری هم حد و اندازه ای داره! کسی نیست بهش بگه پسرت "عیدی" هشت سالش شده دیگه برای تو قباحت داره! خاور خنده ای کرد و گفت: اما خودمونیم این "فاش گل" ور پریده رو دیدی چه حنجره ی مخملینی دارد! همین پریروزها بود که زن های محله خونه "فاش گل" جمع شدیم، "مارقربون"، بلولول خانم و "مار خیرول" از "فاش گل" خواهش کردن برای ما دهانی بخونه و داره ای بنوازه. وای چه شد!  بخدا جات خالی، معرکه بود. ای خدا نبودی که ببینی چه کرد. "سَر حَنا رَشْته"(62) همه‌ی ما را سحر کرد! چنان بر این دایره نواخت که همگی ما حالی به حالی شدیم! "نه نه مُنْدَنِی"(63) را "هیل گل" بلند کرد، وسط جمعیت، جلوی همه گرفت به رقصیدن، همگی زدیم زیر خنده، هَمه مون کِلِ بِزِیم و چَنْگَه(64) ، طاقت ما تاق شد و جمع گذاشتند به رقصیدن. "مار قنبر خرمنی"(65) هلهله ای زد که تا هفت محله صداش می رَفتْ "مِی زَنْگُلا"(66) حنجره اش به شراق نیدن(67) گوش همه را کَر کرد. آخر کار "خانم کوچک" همسر "آ بارون خرکی"(68)هق هق کنان زد زیر گریه! یاد جوونیاش افتاده بود با حسرت گفت، اَ شو بِی بَرُنی یش بخت زغال بوده! چهل سال آزگار است با شوهرش سوخته و ساخته، می گفت، دریغ و حسرت از اینکه تنها یک بار، لفظ قشنگی از زبان "آ بارون خرکی" شنیده باشد مثلا دوسِت دارم. کلام "خاور خانم" با صدای نکره شوهرش "کُنارِگر"(69) که او را به دشنام گرفته بود! قطع شد و دوان دوان راهی خانه شد تا "کنارگر" بیش از این پیش همسایه ها خفیفش نکند! و "مارخِتال - صدف خانم"، در پی بچه ها که ته کوچه غرق گِلْ و خاک به بازی مشغول بودند روان شد. "فاش گل" در اوقات فراغت فرزندان را کنار خود می نشاند، فنون آواز خوانی و داره نوازی را تعلیم شان می داد. دو "دارَه" در یک شکل واحد در دسترس "فاش گل" قرار داشت، یک داره ساده، معمولی و در ابعاد تقریبا یک شکل، که در نهایتِ ظرافت و سبکی قرار داشت؛ آن دیگری "دارَه" ای اختصاصی بود که از نظر ابعاد و اندازه اگر چه چندان تناسب خاصی با اولی نداشت! اما کمی بزرگتر جلوه می نمود و چهل خلخال، سه حلقه ای در هم تنیده، ردیف شده، که بر دیواره داره دوخته شده بود در آن نمایان بود. "داره خلخال نشان" رمز و رازی شگفت انگیز در دل خود نهفته داشت، چوب آن از درختان کهنسال بِید بیشه عباس آباد(70) انتخاب و بصورت دایره با قوس و برشی ظریف، نازک کاری شده بود. پوست کشیده شده بر آن متعلق به غزال جوانِ کم سال، که یکی دو ماه بیشتر عمر نکرده بود، به رنگ زرد مایل به طلایی و حرکت مروارید گونه ی ستون فقرات حیوان تیزگام در وسط آن به خوبی هویدا بود؛ که نشان و گواه بر ظرافت و زیبایی جسم چابک و چالاک آهویی تیزپا داشت. شکاری سیاه چشم از بیشه زار های دشت آهوان دسفیل. "فاش گل" داره "چهل خلخال نشان" را در کیسه ای از جنس اورشم(71) خالص، گلابتون دوزی(72) شده، که با نخ های رنگارنگ بافته و "شُرابه"(73) بر آن آویزان شده بود قرار می داد، این کیسه ی مخصوص برای ساز سحر آمیز داره ی هدیه داده به او مهیا شده بود، داره را درون آن می پیچاند، گره می زد و در گنجینه محفوظات خود چون رازی اسرار آمیز نگه می داشت. "عیدی" بهانه می گرفت و از مادر می خواست بگذارد بر داره ی چهل خلخال دست بزند، آن را نوازش کند و به صداهای برخاسته از آن گوش جان بسپارد! عجیب تر آن که هر دفعه میل و علاقه عیدی و کنجکاوی وی بر این ضرب آهنگ بیش تر و بیش تر می شد! هر بار که "عیدی" اصرار می کرد، مادر وی را نهی می نمود و او را متذکر می شد، راهی بس طولانی برای دست یافتن به این دستگاه ضرب نواز بایست پیمود، پس باید صبوری کرد. فعلا با همین داره ی ساده و بی خلخال باید آموخت و آموزش دید و بر آنچه که به او سفارش می شود، دقت و ممارست کرد و وجود اندرونی و هوش و حواس پنجگانه خود را در همنوایی با آهنگ برخواسته از جان همین داره متفق ساخت که فعلا او را کفایت می کند و از طرفی در حال حاضر داره‌ی خلال نشان برای دستان خرد و نازک "عیدی" سنگین است و طاقت فرسا. "عیدی" از مادر خواست لااقل افسانه "داره چهل خلخال" را برایش شرح دهد. تا وقتی بزرگ شد او نیز چون مادر حرمت نگه دار این ارمغان ارزش مند باشد و در حفظ آن کوشا. "فاش گل" دختر "تماشا دارَه زَن" از موسیقی دانان بزرگ این دیار به شمار می رفت و تماشا نیز دختر بزرگ "ملا خودول دارَه زَنْ"(74) و او نیز فرزند "حُسنُوگل"(75) بود که از اساتید بزرگ، موسیقی داره معرف و مشهور منطقه بشمار می آمدند، فنون داره زدن را در همین ولایت و در کلاس درس بزرگان این ساز مردمی و مشهور پیش از خود فرا گرفته و کسی بر سِر و اسرار نوای آهنگ آنها راهی نداشت جز آن که می گفتند از عجایب عصر و دوران خود بوده که اضافه بر مجلس گرفتن برای عوام الناس، در مجالس خواص برای طبقه هنرمندان می نواختند و شاگردان ویژه از سایر بلاد دور را به سختی اما به گرمی پذیرا بوده اند. معروف است که همیشه در هر فصل از سال، همه وقت شاگردانی چند از دیار باختر، اورامان، شوشتر و هندگان به قصد آموزش و فراگیری فنون داره نوازی، گردا گرد "حُسْنوگل" حلقه می زده اند و به رسم عاشقی به مشق داره زدن بر شاگردی وی افتخار و اهتمام داشته اند.  ساز موسیقایی، "داره ی چهل خلخال" درون هر خال و خلخال خود گره ای از رموز و گوشه ای از موسیقی سنتی دزفولی و ردیفی از نت های ساز کهن دیار دزفول و شوشتر را جای داده بود؛ مشحون از مفاهیمِ معنایی و رموزی که با سر انگشتان استادی چیره دست بمنصه ظهوردر می آمد. اول بار "دارَه ی چهل خلخال" بر دوش عاشقی مجنون که در شهر و محله ها به گردش مشغول بود قرار داشت، آن دلسوخته از فراق دلبر و عشقش مجنون شده، راهی کوی و محله ها و بین دو رهون کِی چَهْ(76) ها شده و زیر سعبات(77) ها می نشست؛ گاه به وزش نوایی ترب انگیز غم غصه از وجود مردم می زدود و گاه فتنه و آشوب گره خورده در کُنج سینه ای ماتم زده را به ضربی نمکین متفرق می ساخت. مردم حضورش را مغتنم شمرده به آهنگ ها و دل نوازی های هنرمندانه اش گوش فرا می دادند. مردم دیار دزفول غالبا او را برای مجالس مختلف دعوت و او نیز به آهنگ و نوایی خوش، التیام بخش آلام و درد و رنج ایشان بود و به ترفندی شیرین داره چرخانی می کرد. او چنان داره در هوا می چرخاند که به صدای شِرِنگ شِرِنگ خلخال موی بر بدن ها سیخ می نمود. "فاش گل" تمام ریتم و زیر و زبرهای نواختن داره را از مادر به زیباترین شکل ممکن فرا گرفته بود، مادرش "تماشا" نزد زنان شهرهای دزفول، شوشتر، دیار پشت کوه و پیش کوه شُهره ی آفاق بود. چه بسیار جشن و شادی ها که با حضور "تماشا داره زن" کامل و به تمام و کمال می رسید! نواختن های او مجمع حاضرین را به معرکه ی تماشاگه چشمان بهت زده خلایق مبدل می ساخت. گاه در مجلس مولودی خوانیِ اهل دل، مجلس نشینان را به وجد وا می داشت و بسیار شنیده می شد که بسیار بیماران دماغی(78) مزاج را در اولین نشست با صدای سحر انگیز و ضرب "داره ی چهل خلخال" درمان وعافیت بخشیده است. پایان قسمت  دوم 
باسپاس تیم تحریریه پایگاه خبری دزفول نیوز - سینا مقدم - محمد رشیدپور - علی رشنو _ عبدالامیر مقدمنیا - سرکار خانم عروه  - مریم  مفتوح 
درضمن  قسمت  اول به ادرس لینک زیر می باشد :
http://www.dezfoolnews.ir/fa/News/4457/

(47) . مَنْدَل : ma:ndal

 با وقار، اسم

 

(48) . فاش گل : fāšegol

شکوفه‌ی درخت مرکبات، نام زن

 

(49) . ایوان شدادی

عنصر ایوان از بافت یک خانه مسکونی که از حیث پهنا، عمق و ارتفاع بسیار بزرگ و دل باز باشد.

 

(50) . مار رضویی : mārazöyi

سبک موسیقی غم انگیز، این موسیقی از زنی به نام مادر رضا به یادگار مانده است.

 

(51) . معنی شعر: بیا عزیز من که دوستت دارم (رِی ri چهره، ریِتَrita،  چهرت را) صورت قشنگ تو را ببینم، دلم (مخو maxu) می خواهد کنارت بنشینم، ای کسی که چون گل انار، مانند گل بهار نارنج زیبا هستی، پاهایت (بِلُولی belöli تمیز، زیبا و قشنگ) دلفریب است، امیدوارم هیچ وقت غم فراق تو را نبینم.

 

(52) . همسرم فاش گل مثل نگینی (عرونه arūn حلقه‌ی طلایی که زن ها به یک پره‌ی دماغ خود آویزان می کنند) که بر چهره به درخشد، مانند ندارد، او زیباترین و خوشکل ترین دلبر دلربایان است؛ این موهبت را بدون آنکه چونه بزنم و ادا اطوار در آورم اُورمه خونه(اووُردَن övördan آوردن، اوورمَه övördom آوردم) آوردم به (خونه xuna) خانه

 

(53) . دُردون : dordūn ، جواهر :

 سنگ قیمتی و گران بها، نام زن

 

(54) . کاکلی پر پا : kākoli par pā ، 

Kakolei چرخش 90 درجه سر پرندگان یا تاج زیبای سر پرنده

موی سر پسرها را می تراشیدند و دایره ای از مو را در وسط سر می گذاشتند، یا بطور کل سر را می تراشیدند و سپس به اندازه چهار انگشت از موهای جلوی پیشانی را می گذاشتند که جلوه ی زیبایی برای کودکان داشت؛ و پرپا اشاره به پرهای پای کبوتر دارد که در وقت راه رفتنِ نمایشی، زیبا جلوه می کند.

 

(55) . ختنه کنون : xatna konūn  همان ختنه سورن است، ختنه کردن نوزاد.

 

(56) . نون چربی : nūn čarbi

نانی که در آب خورش نخود خیس می کنند و بعداً با حبوبات خورش آن رامی خورند.

 

(57) . دیری : dēri

 خرمای خشک

 

(58) . خلعتونه : xal,atūna

 جایزه، قطعه پارچه نفیس

 

(59) . مار ختال : mār xetāl

 مار مخفف مادر است و ختال یعنی کوتاه قد، مادر فرزند پسر کوتاه قد .

 

(60) مَری: mari

مثل اینکه

 

(61) . سلطون اِشتو : soltūn eštö

سلطان پر شتاب

 

(62) . سر حنا رشته : rašta  sar hanā

کسی که به قصد رنگ کردن موهای سر خود را با حنا مالیده باشد .

 

(63) . نه نه مُندنَّی : nana modani

اسم مادر یا مادر بزرگی که به اسم فرزندش که مانده نام دارد خوانده می شود.

 

(64) . همه مون کِل بِزَنیم مو چَنْگه : (همه مون hamamūn همه‌ی ما) ، (کِل بِزنیم kel zanēm صدا به هلهله در آوریم) و (چنگه و چپاله čanga čcapāla )

دست زدن، پای کوبی و دست افشانی

 

(65) . خرمنی : xarmani

اسم زن، بر گرفته از محل  جمع آوری و انباشت کردن موقت گندم، جو و... در کنار زمین کشاورزی

 

(66) . می زنگُلا :mizangolā

 تار زنگوله ها، اینجا استعاره به حنجره ایست که در رسا و واضح بودن صدا به تار زنگوله اشاره شده است .

 

(67) . شِراق نیدن : šeraqnidan

شِراق از شَراق به معنی پرنده ای که دارای صدای بلند و تیز می باشد گرفته شده است و در واقع منظور توصیف کردن صدای شخصی است که همچون شَراق حنجره ای واضح، بلند، و تیز دارد. برای رعد آسمان نیز گویند رعد و براق در حال شِراق نیدن است.

 

(68) . آ  بارونِ  خَرکی : ā bārūn_e_xaraki

آ به معنی سید و بارون اسم مرد و همان باران است و لفظ خَرکی در اینجا شغل چهاربارداری را به فرد نسبت داده ، آقا سید باران چهارباردار

 

(69) . کُنار گر : konār gar

کنار اسم دختر سدر است که برای نامگذاری پسر انتخاب می شد، در اینجا کُنار گر نام مردی است که کچل می باشد .

 

(70) . بیشه عباس آباد

روستایی در حد فاصل بین دو روستای شرف آباد و قلعه چیتی، در دو/سه کیلومتری جنوب شهرک بن جعفر، بیشه زاری که مملو از درختان بید است، خط سیری کشیده و امتداد یافته از بیدهای وحشی در بستر رودخانه به سمت جنوب.

 

(71) . اُرشُم  : oršom

 همام ابریشم است .

 

(72) . گلابتون دوزی :

بافت پارچه با نخ های رشته شده از دو فلز گران بها و بسیار ظریف طلا و نقره که امروز در دیار ما این صنعت منسوخ شده و هیچ اثری از آن بر جای نمانده است .

 

(73) . شرابه: šorrāba

 رشته های آویزان شده ، نخ هایی که بر شانه کسی آویزان باشد .

 

(74) . ملا خودول(خُدول) داره زن : molla xodul dāra zan

ملا در اینجا مرد استاد و دانا را گویند که اسم وی خودرو می باشد و به هنر ساز داره تبحر دارد .

استاد احمد افشاریان زاده در خصوص واژه "خودول (خُدول)" چنین آورده : زن و شوهری قصد بچه دار شدن نداشتند، نا خواسته خدا به ایشان فرزند پسری عنایت کرد نامش گذاشتند خودرو ، خود بوجود آمده؛ استاد محمد مهدی انصاری مانند استاد نصرالله نجات علی این واژه را بره نیز بیان کرده است .

 

(75) . حُسنو گُل : hosnogol

 اسم مرد و به معنی جمال زیبای گل است .

 

(76) . کِی چَه / کیچَه : kiča

 کوچه

 

(77) . سعبات sa"bāt

کوچه ای که سرپوشیده باشد، ساباط، این روزها سایه باد هم می گویند.

 

(78) . دماغی : damāḡi

 در اینجا به منظور بیماری روحی روانی است. در طب قدیم بیماران مبتلا به حالات روحی و روانی را دماغی می گفتند.

 

(47) . مَنْدَل : ma:ndal

 با وقار، اسم

 

(48) . فاش گل : fāšegol

شکوفه‌ی درخت مرکبات، نام زن

 

(49) . ایوان شدادی

عنصر ایوان از بافت یک خانه مسکونی که از حیث پهنا، عمق و ارتفاع بسیار بزرگ و دل باز باشد.

 

(50) . مار رضویی : mārazöyi

سبک موسیقی غم انگیز، این موسیقی از زنی به نام مادر رضا به یادگار مانده است.

 

(51) . معنی شعر: بیا عزیز من که دوستت دارم (رِی ri چهره، ریِتَrita،  چهرت را) صورت قشنگ تو را ببینم، دلم (مخو maxu) می خواهد کنارت بنشینم، ای کسی که چون گل انار، مانند گل بهار نارنج زیبا هستی، پاهایت (بِلُولی belöli تمیز، زیبا و قشنگ) دلفریب است، امیدوارم هیچ وقت غم فراق تو را نبینم.

 

(52) . همسرم فاش گل مثل نگینی (عرونه arūn حلقه‌ی طلایی که زن ها به یک پره‌ی دماغ خود آویزان می کنند) که بر چهره به درخشد، مانند ندارد، او زیباترین و خوشکل ترین دلبر دلربایان است؛ این موهبت را بدون آنکه چونه بزنم و ادا اطوار در آورم اُورمه خونه(اووُردَن övördan آوردن، اوورمَه övördom آوردم) آوردم به (خونه xuna) خانه

 

(53) . دُردون : dordūn ، جواهر :

 سنگ قیمتی و گران بها، نام زن

 

(54) . کاکلی پر پا : kākoli par pā ، 

Kakolei چرخش 90 درجه سر پرندگان یا تاج زیبای سر پرنده

موی سر پسرها را می تراشیدند و دایره ای از مو را در وسط سر می گذاشتند، یا بطور کل سر را می تراشیدند و سپس به اندازه چهار انگشت از موهای جلوی پیشانی را می گذاشتند که جلوه ی زیبایی برای کودکان داشت؛ و پرپا اشاره به پرهای پای کبوتر دارد که در وقت راه رفتنِ نمایشی، زیبا جلوه می کند.

 

(55) . ختنه کنون : xatna konūn  همان ختنه سورن است، ختنه کردن نوزاد.

 

(56) . نون چربی : nūn čarbi

نانی که در آب خورش نخود خیس می کنند و بعداً با حبوبات خورش آن رامی خورند.

 

(57) . دیری : dēri

 خرمای خشک

 

(58) . خلعتونه : xal,atūna

 جایزه، قطعه پارچه نفیس

 

(59) . مار ختال : mār xetāl

 مار مخفف مادر است و ختال یعنی کوتاه قد، مادر فرزند پسر کوتاه قد .

 

(60) مَری: mari

مثل اینکه

 

(61) . سلطون اِشتو : soltūn eštö

سلطان پر شتاب

 

(62) . سر حنا رشته : rašta  sar hanā

کسی که به قصد رنگ کردن موهای سر خود را با حنا مالیده باشد .

 

(63) . نه نه مُندنَّی : nana modani

اسم مادر یا مادر بزرگی که به اسم فرزندش که مانده نام دارد خوانده می شود.

 

(64) . همه مون کِل بِزَنیم مو چَنْگه : (همه مون hamamūn همه‌ی ما) ، (کِل بِزنیم kel zanēm صدا به هلهله در آوریم) و (چنگه و چپاله čanga čcapāla )

دست زدن، پای کوبی و دست افشانی

 

(65) . خرمنی : xarmani

اسم زن، بر گرفته از محل  جمع آوری و انباشت کردن موقت گندم، جو و... در کنار زمین کشاورزی

 

(66) . می زنگُلا :mizangolā

 تار زنگوله ها، اینجا استعاره به حنجره ایست که در رسا و واضح بودن صدا به تار زنگوله اشاره شده است .

 

(67) . شِراق نیدن : šeraqnidan

شِراق از شَراق به معنی پرنده ای که دارای صدای بلند و تیز می باشد گرفته شده است و در واقع منظور توصیف کردن صدای شخصی است که همچون شَراق حنجره ای واضح، بلند، و تیز دارد. برای رعد آسمان نیز گویند رعد و براق در حال شِراق نیدن است.

 

(68) . آ  بارونِ  خَرکی : ā bārūn_e_xaraki

آ به معنی سید و بارون اسم مرد و همان باران است و لفظ خَرکی در اینجا شغل چهاربارداری را به فرد نسبت داده ، آقا سید باران چهارباردار

 

(69) . کُنار گر : konār gar

کنار اسم دختر سدر است که برای نامگذاری پسر انتخاب می شد، در اینجا کُنار گر نام مردی است که کچل می باشد .

 

(70) . بیشه عباس آباد

روستایی در حد فاصل بین دو روستای شرف آباد و قلعه چیتی، در دو/سه کیلومتری جنوب شهرک بن جعفر، بیشه زاری که مملو از درختان بید است، خط سیری کشیده و امتداد یافته از بیدهای وحشی در بستر رودخانه به سمت جنوب.

 

(71) . اُرشُم  : oršom

 همام ابریشم است .

 

(72) . گلابتون دوزی :

بافت پارچه با نخ های رشته شده از دو فلز گران بها و بسیار ظریف طلا و نقره که امروز در دیار ما این صنعت منسوخ شده و هیچ اثری از آن بر جای نمانده است .

 

(73) . شرابه: šorrāba

 رشته های آویزان شده ، نخ هایی که بر شانه کسی آویزان باشد .

 

(74) . ملا خودول(خُدول) داره زن : molla xodul dāra zan

ملا در اینجا مرد استاد و دانا را گویند که اسم وی خودرو می باشد و به هنر ساز داره تبحر دارد .

استاد احمد افشاریان زاده در خصوص واژه "خودول (خُدول)" چنین آورده : زن و شوهری قصد بچه دار شدن نداشتند، نا خواسته خدا به ایشان فرزند پسری عنایت کرد نامش گذاشتند خودرو ، خود بوجود آمده؛ استاد محمد مهدی انصاری مانند استاد نصرالله نجات علی این واژه را بره نیز بیان کرده است .

 

(75) . حُسنو گُل : hosnogol

 اسم مرد و به معنی جمال زیبای گل است .

 

(76) . کِی چَه / کیچَه : kiča

 کوچه

 

(77) . سعبات sa"bāt

کوچه ای که سرپوشیده باشد، ساباط، این روزها سایه باد هم می گویند.

 

(78) . دماغی : damāḡi

 در اینجا به منظور بیماری روحی روانی است. در طب قدیم بیماران مبتلا به حالات روحی و روانی را دماغی می گفتند.

 


نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield

lastnews

پاکستان: هیچ نظامی یا غیرنظامی ایرانی هدف قرار نگرفتند

رئیس‌جمهور در دیدار اقشار و منتخبین شهرستان فیروزکوه: دولت به دنبال اولویت‌بندی کمبودها و مشکلات و سپس حل آن‌هاست

پیام مهدی طارمی برای مردم فلسطین

امیرعبداللهیان: هیچ تعارفی با طرف‌های تروریستی در پاکستان و عراق نداریم

اقدام دولت برای حمایت از مستمری‌بگیران

بهره‌مندی هنرستانیها از یک ماه کسری خدمت «سربازی»

یارانه یک میلیونی برای کودکان دارای اختلال رشد 5 دهک اول/ارزیابی 3 ماهه وضعیت رشد کودکان

وزیر دفاع : روسیه باید موضوع تمامیت ارضی ایران را رعایت کند

پالایشگاه‌های چینی برای خرید نفت ارزان راه افتادند

بازار سرمایه و کنترل تورم و نقدینگی و رشد تولید به قلم دکتر جواد درواری

تدوین تله فیلم *خط قرمز*به تهیه کنندگی عباس جاهد در استان اردبیل به پایان رسید

توافق نهایی با هند برای توسعه بندر چابهار

گزارش شرکت مالک نفت‌کش توقیف‌شده آمریکایی از وضع سلامتی گروه کارکنان آن در ایران

در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با وزیر خارجه هند امیرعبداللهیان اعلام کرد: هشدار ایران به آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی

از سرگیری مرمت پل‌بند تاریخی لشکر شوشتر

امیرعبداللهیان: محاسبه رژیم اسراییل در مورد حماس غلط بود/ به نیروهای مقاومت دستور نمی‌دهیم

مرگ دانشمند ایرانی در یک حادثه

ثبت بالاترین مقدار تولید نفت ایران پس از تحریم‌ها

حذف یارانه تعدادی از یارانه بگیران در دی ماه/ ماجرا چیست؟

تراکتور به دور از حواشی به سمت موفقیت

مصرف سرانه نان در کشور سالی 170 کیلوگرم؛ نان ناسالم چه بلایی سر بدن می‌آورد؟

ویتامین‌ها از طریق مکمل‌ها تأمین نمی‌شوند

ابطال شرط سنی ورود به دانشگاه فرهنگیان از سوی دیوان عدالت اداری

ارتش آمریکا: 16 نقطه یمن را هدف قرار دادیم

آیا شما یک آدم سمّی هستید

واکاوی یک تراژدی / نابغه ای در لجنزار

آغاز جلسه دادگاه لاهه برای پرونده نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه

ارتش یک نفتکش آمریکایی را در دریای عمان توقیف کرد

همدان پایتخت گردشگری آسیا شد

مدیرعامل مرکز مبادله طلا و ارز خبر داد تخصیص اسکناس کشور مبدأ به مسافران تا عید نوروز

طرح آمریکا برای منطقه «بعد از جنگ غزه» با همکاری عربستان

فرصت 2 ماهه بانک مرکزی برای کاهش رشد پایه پولی و نقدینگی

اولین نشست کمیته فلسطین APA رئیس پارلمان کشورهای عربی: ساکنان در برابر جنایات رژیم صهیونیستی شریک جرم هستند

استارت پروژه «نبیل باهویی ٢» با حضور برانکو

وزیر کشور: انفجار تروریستی در کرمان خارج از رینگ حفاظتی مراسم بود

ادغام تعرفه رای دو انتخابات 1402

211 شیء تاریخی ایران در چین

طرح جامع مدیریت دریاچه نمک به تصویب رسید مخبر: دولت با جدیت به دنبال حل مشکلات حمل و نقل عمومی است

رهبر انقلاب در دیدار هزاران نفر از مردم قم: دشمن سیاست «بیرون کشاندن مردم ایران از صحنه» را پیگیری می‌کند

تعلیق از خدمت 4 کارمند شهرداری دزفول

آخرین وضعیت ثبت‌نام در کاروان‌های حج

استفاده از معلم آقا در دبیرستان‌های دخترانه؛ نیازمند مجوز/ تعیین تکلیف مدیران زن مدارس پسرانه

ماجرای ارسال پیامک برای متقاضیان شیرخشک

دبیر هیات بادبانی استان هرمزگان: گسترش گردشگری ورزش‌های دریایی در هرمزگان یک ضرورت است

آغاز دور جدید گرانفروشی بلیت هواپیما؛ بلیت هواپیما به نرخ مصوب نیست

قوه قضاییه: حکم بخش دوم پرونده هواپیمای اوکراینی صادر شد/ متهم ردیف اول بازداشت است

کشف شیشه و هیروئین از یک خودروی سواری در هندیجان

بارورسازی ابر‌ها برای کشوری وسیع همچون ایران اجرایی و عملی نیست

کنعانی: مسئله دریای سرخ معلول است؛ علت نیست/ تدوین سند همکاری با روسیه در گام‌های نهایی است

اختلاف نظر درباره بدهی 100 میلیارد دلاری