بزرگنمایی:
آقای سعید قلیان متولی و احیاءکننده قمش مؤمنون در گفتگو با خبرنگار صبح ملت از عظمت این میراث گرانبها می گوید ، میراثی که خلق این سازه ی طبیعی را خداوند بزرگ به هوش سرشار و قدرت مهندسی و بازوان مردم این دیار داده بود.
میراث پر قدر هزاران ساله ، ازعهد ساسانیان ، جاری در کوچه دَربَندهای دیار دزفول ، کانال عظیم آبرسانی به زمین ها و باغ های سرسبز اطراف این دیار، چه شکوه و عظمتی ، شکوه و عظمتی که افتخار اصلیش به پیشینیان این دیار و سپس به تمامی مردم این شهر و این کشور برمی گردد و ما اکنون به عنوان میراث دار باید حامی و نگهبان آن باشیم .
مصاحبه /
قسمت اول : به دنبال یافتن سربطاق مومنون و یاری پدر
آقای سعید قلیان متولی و احیاءکننده قمش مؤمنون در گفتگو با خبرنگار صبح ملت از عظمت این میراث گرانبها می گوید ، میراثی که خلق این سازه ی طبیعی را خداوند بزرگ به هوش سرشار و قدرت مهندسی و بازوان مردم این دیار داده بود.
میراث پر قدر هزاران ساله ، ازعهد ساسانیان ، جاری در کوچه دَربَندهای دیار دزفول ، کانال عظیم آبرسانی به زمین ها و باغ های سرسبز اطراف این دیار، چه شکوه و عظمتی ، شکوه و عظمتی که افتخار اصلیش به پیشینیان این دیار و سپس به تمامی مردم این شهر و این کشور برمی گردد و ما اکنون به عنوان میراث دار باید حامی و نگهبان آن باشیم .
سعید قلیان این مرد خستگی ناپذیر و نیک اندیش شهر دزفول یکی آز آن کسانی است که می خواهد میراث دار خوبی برای این اثر دستکند هزاران ساله باشد .
سعید قلیان برای روایت عشق و علاقه ی خود در این مورد ما را به پیش از یک دهه ی قبل می برد آن زمان که فکر یافتن سر بطاق قمش مومنون تمام ذکر شب و روز و تمام آرزوی زندگیش شده بود. و پدررا که خود متولی و سازنده مسجد امام رضا (ع) بعد از تخریبش بدلیل شلیک موشک بود، و نیز بازسازی حسینه ی کاروان اسرا و همچنین شیدانه ی امام رضا (ع) و دهها فعالیت فرهنگی دیگر را درکارنامه ی خود داشت ، از پرسش های متعددش کلافه کرده بود .
قلیان می گوید :ازسال 1378دنبال اطلاعات و تحقیقات قمش بودم ، دوست داشتم بفهمم ساز و کار قمش ها به چه ترتیبی بوده و چگونه آب رودخانه دز از چند کلیومتر آن طرفتر و از کناره های شهر با کمترین تبخیر از زیرزمین عبور کرده و جهت استفاده در دسترس مردم و در نزدیکترین فاصله با منازل آنان توسط سربطاق هایی که در مسیر بوده اند رسیده است ..
به همین دلیل از همان سال در رابطه با قمش های دزفول دنبال مدارک ، اسناد، عکس ها و توضیحات بودم .
آن گاه به کمک و راهنماییهای مرحوم پدرم توانستم تحقیقاتم را شروع و شواهد را از نزدیک مورد بررسی قرار دهم .
متولی قمش در ادامه ی داستانِ بیدار کردنِ این زیبایِ خفته در دزفول می گوید :در ابتدا به همراه پدرم و آقای تجلی فرد که خود از دغدغه مندان حفظ مواریث گذشتگان و از عکاسان و فیلمبرداران توانای این دیار است سوار برقایق به دل رودخانه زدیم . پدرم در مسیر، سر محلهها و دَردونه ها را از بالادست رودخانه ضمن توضیحات مفصل نشان داده واین همه همزمان فیلمبرداری می شد.
در گام بعدی به سراغ پیرمردانی که در این مورد اطلاعاتی داشتند و یا خود زمانی به شغل سقایی قمش مشغول بوده و یا کسانی که چُوسَله گذاشته و دردونه های قمش را بسته اند و کلا هر شخصی که می توانست اطلاعاتی در این زمینه داشته باشد، رفتم .
اینچنین بود که توانستم اطلاعات بسیارخوبی به دست بیاورم . این ایده افتاده بود در ذهنم که حتما من باید این قمش ها را ببینم. آنگاه قاطعانه به پدرم گفتم : من می خواهم قمش ها را در دزفول احیاء کنم ..پدر نگاهی محبت آمیز بمن کرد و لحظاتی در فکر فرو رفت وهمانگونه که به چهره ی مصمم من نگاه می کرد ناامیدانه گفت تو نمی توانی . ناباورانه و مایوسانه با صدایی که به فریاد می مانست گفتم : چرا !!!
پدرم سرش را چند بار با حالت تاسف تکان داد و گفت : چون متاسفانه به مرورزمان مردم فاضلاب های منازل خود را در این قمش ها رها کرده و از آن ها به عنوان چاه های دستشویی ها استفاده کرده اند و اصلا راهی ندارد .
فکر یافتن قمش و هویدا کردن و احیای آن از سرم بیرون نمی رفت ..تا این که مجددا در سال 1394به پدرم مراجعه کرده و قاطعانه پرسیدم بمن نمی گویید که سربطاق قمش چوقابفون کجاست؟
پدرم این بار تسلیم وار دو شیک (خط ) روی زمین کشید و گفت : از اینجا که برویی می رسی به پله های این سربطاق .
این سخن پدرم آغاز حرکتی بود که از آن سال هنوز ادامه دارد ، حرکتی که روز به روز برگستردگی و ابعاد آن افزوده شده و نتایج زیبا و درخشان خود را آشکارتر می کند. حرکتی بدون هیچگونه خستگی و ملال ، بدون توقف ، بدون هیچگونه پشیمانی و علی رغم انبوهی از مشکلات و نامهربانی های عدیده ای که برسرمان آمد .
از اردیبهشت 94 شروع به خاکبرداری سربطاق چوقابفون کردم . و همزمان به ادارات میراث و شهرداریهای دو گانه دزفول مراجعه کرده و ضمن تشریح مسئله و درخواست همکاری این ادرات با کمال تعجب با عدم استقبال آنان مواجه شدم و با صراحت شنیدم " این جاکه می گویید کجاست؟ تا پلمپش کنیم ، باید نگذاریم کسی به این مکان دست بزند ."
در حقیقت بدون هیج گونه تحقیق و اطلاعاتی تصوراولیه شان این بود که هدفم از کاوش در زمین و حفر آن دستیابی به گنج وعتیقه جات پنهان است ؟این بود که متاسفانه سیل عظیم تهمت ها و کار شکنی ها در برابر بنده شروع شد.
دادستان ِآن زمان را به جهت ممانعت از اقدام بنده پای کار آوردند، اما ایشان کار راکه دیدند بسیار لذت برده و حمایت کردند .امام جمعه وقت نیز ازشنیدن توضیحات بنده در جلسه شورای فرهنگ اداری قول همکاری و مساعدت دادند .
از قلیان می پرسم با این همه نامهربانی چرا ادامه دادید؟ او می گوید : فقط به عشق این دیار و به عشق اجرنهادن به گذشتگان و میراث گرانبهایی که برای ما به ارمغان گذاشته اند و به عشق مردم خوب شهرم دزفول .
و سپس ادامه می دهد ،در حالی که چشم مان به دنبال مساعدت و همکاری مسئولین بود اما عملا هیچ گونه مساعدت و یاری از سوی هیچ اداره ، نهاد اجرایی وسازمان و ارگانی در کار نبود .
توکل به خدا کرده و با هزینه ی شخصی با همراهی مرحوم پدرم دست به کار شدم ، جمعی ازدوستان عزیزم چون مهندس احمدی نیا و حمید تجلی فرد شانه به شانه ی من در کنارم بودند و نیز مردم با همت و دوستداران آثار تاریخی دزفول که از هیچگونه مساعدتی فرو گذاری نکردند .
از قلیان می پرسم مردم در چه زمینه ای کمک حال این ماجرا بودند ؟
حرف مردم که به میان می آید چهره ی قلیان گل می اندازد و زبانش به تشکر و قدردانی از مردم باز می شود ، او می گوید: تهیه وسائل مورد نیاز از ابزار و امکاناتی چون جرثقیل ،نوار نقاله ، بالابر، وسایل نقلیه از کامیون تا چهار چرخ و کمپرسی همگی توسط خودم و به کمک نیروهای مردمی تهیه می شد .
تازه در برخی موارد همین وسایل و ابزار را با کمال رضایت وسخاوتمندی این مردم عزیز به طور کاملا رایگان در اختیار شهرداری جهت برخی امور خدماتی قرار می دادیم . .لذا بدون حمایت توانستیم کارهایما ن را انجام دهیم و به پایین پله های سر بطاق رسیدیم.
قلیان در ادامه ماجرای یافتن سربطاق قمش مؤمنون را چنین بازگو می کند .
وقتی شروع به کارکردیم شفتِ آهک عظیمی بواسطه تخریب موشکی مسجد راهمان را سد کرده بود.
مجدّانه و با تلاش 3متر و نیم شفت آهک را خُرد کرده و کنار زدیم. که ناگهان اولین پله ی این قمش اسرار آمیز، خود را برایمان آشکار کرد ، بسیار ذوق زده شده بودیم و مگر نه این است که جوینده یابنده است ، سر بطاق قمش چوقابفون بالاخره رضایت داد و زیبا رخ خود را برمجنونان دلباخته اش نمایان کرد ، در پوست خود نمی گنجیدم .
با شور و شوق و هیجان بیشتری ،مصممم تر و قوی تر کار خود را دنبال کردیم. تصورمان این بود کمی که جلوتر برویم ، با راه پله و فضای خالی آن مواجه می شویم، اما جلوتر که رفتیم با تلی عظیم از خاک مواجه شدیم که همه ی فضا را پر کرده بود.
تا تخلیه ی همه ی پله ها و خارج کردن تمام عمق از تلی انبوه و فشرده از خاک و گل و رسیدن به قمش راه طولانی پیش رویمان بود . اماگذشتگان ما با ابتدایی ترین ابزار کم کم توانسته بودند زمین را با عمقی که با گذر از بیش از 70 پله باید به آن می رسیدند حفر کنند ما با این همه ابزار نتوانیم ؟؟ کار نشد نداشت پس ادامه دادیم . .../ صبح ملت
مریم مفتوح - صبح ملت نیوز